هوا که سرد میشه... یعنی میخواد سرد بشه چون هنوز از سرمای سالهای قبل و قبل تر خبری نیست.یادمه ۳ سال پیش اوایل آذر چنان برف و یخبندانی توی تهران شده بود که من با پسرکوچولوی تازه به دنیا اومده جرات نداشتم پامو از بیمارستان بزارم بیرون.اون قدر سرد بود که ورودی بیمارستان را پلاستیک کشیده بودن و از در بیمارستان که میومدی بیرون منجمد میشدی برف روی کوهها را میشد ببینی.به نگهبانی گفتم من نوزاد را نمیارم بیرون شما خودت نشستی تو کابینت نمیفهمیچه قدر سرده.گفت باشه بگو شوهرت با ماشین بیاد داخل.میخواستم از این بیمارستان تعریف کنم ولی برام خاطرات بدی تداعی کننده شد به خاطر اشتباههای پرسنل این بیمارستان از دکتر بیهوشی گرفته تا ماما و سونوگرافیک ماهری که اشتباه کرده بودند تا یه قدمیمرگ رفتم .البته بعد از یه قدمیمرگ خیلی بهم رسیدند ولی خاطراتی که برام به جا گذاشتند بدترین خاطرات عمرم بودم.اگه پزشک معالجم یک سره بالای سرم نبود و لطف خدا نبود الان زنده نبودم.
پیگیر شبای ما نباشید، بازدید : 427
چهارشنبه 6 آبان 1399 زمان : 13:39